بپته کرکه خنده آرنه - مرغ پخته هم خنده اش می گیره

هنوز زمستون و هنوز دستم شکسته و بسته ست و هنوز مرخصی استعلاجی دارم و خونه نشینم. همین هم فرصتی دست داد تا ببینم دنی دست کیه. این از خودم واسه اونایی که دوست دارن بدونن چه می کنم.

بیست و پنجم بهمن و اول اسفند جای جای ایران رادیکالترین مخالفان حکومت اسلامی تظاهرات پراکنده ای رو، با وجود حکومت نظامی اعلام نشده و به خیابون اومدن همه توان انتظامی و ضد شورش، برپا کردن. با وجود اعمال همه ی محدودیتها و فشارها، کلیپها و خبرهای زیادی، با همت جان برکفان آزادیخواه، به جهان مخابره شد

 در پی این راهپیمائی ها حکومت اسلامی که در این سی و سال، همیشه و همه جا، با جریان آزاد اطلاعات مبارزه کرده، با همه ی توانش به میدون اومد و در بوق و کرناهای فراوونش شروع به دمیدن دروغهاش کرد.

یکی اومد و گفت شلوغی بخازر این بوده که مردم ریختن تو خیابونها که آجیل بخرن. این از اون حرفها بود که بقول مازندرونی ها "بپته کرکه خنده آرنه" (مرغ پخته هم خنده اش می گیره). واقعان هنرمده که خودش موقع اجرای این برنامه ی کمدی خنده اش نگرفت.

یکی گفت که دویت سیصد نفر بودن که از ترافیک استفاده کردن و شلوغی ایجاد کردن. بی اختیار یا طفلک ازهاری افتادم که تو تاریکی شب رو پشت بوم ها ضبط صوت دیده بود و می گفت این الله و اکبر ها نواره. ملت هم فرداش تو خیابونها جواب داد: نوار که پا نداره!

یکیشون گفت که کسی نبوده! دوتا مجاهد از خارج کشور اومدن که کلی اعترافوندیمشون و چنان ارشادشون کردیم که نمی تونیم جلوی اعتراف کردنشون رو بگیریم!

یکی دیگشون گفت که اینها جاسوسهای خارجی اند که اومدن که فتنه راه بندازن. سوژه ای که سی و دو ساله هر کدومشون قبل از اصلاح طلب شدن استفاده کردن. یکی نیست بهشون بگه بابا سناریو نویستون رو عوض کنیین! این دیگه خیلی کهنه شده و داره حال همه رو بهم می زنه.

اون یکی که به نظر من باید تو کتاب ثبت رکوردها بعنوان وقیح ترین آدم دنیا ثبت بشه، اومد و به سران منطقه توصیه کرد که به حرف مردمشون گوش کنن. بجای اینکارا برن یه دستگاه رای شمار بخرن که اسمشون رو ازتوی صندوقا در بیاه. خودش خوبشو سراغ داره.  البته این رو نگفت، ولی فکر کنم توی پیامهای دیپلماتیکش براشون نوشته.

بعد هم اون دوتایی که سر در راه آزادی گذاشتن رو بعنوان بسیجی جا زدن تا این برادران  جنازه کش یه کاری داشته باشن بکنن و از اونطرف هم خودشون رو مظلوم جلوه بدن.  اون یکی هم که از پل انداختنش پائین رو چنان تبلیغی دورش راه انداختن که تصادف کرد. بعد هم مصاحبه با پدرش که نه بابا اصلا اهل این کارا نبوده و همه اش دروغه. حتی رئیس دانشگاه هم به صحنه اومد که تصادف بوده! اینقدر دستپاچه و نا هماهنگن که نمی دونن چه می کنن! یاد سعدی افتادم با ادب از که آموختیش! حالا این هرچی می گن تو برعکس کنی به واقعیت دست پیدا می کن. به جبرکزاری های آزاد هم نیازی نیست!

مدیر کیهان هم که دست پرورده ی مکتب دروغگوپرور اسلام ناب محمدیه، اومد و گفت که جانباخته ی راه آزادی صانع ژاله خبرگیر کیهان بوده و نفوذی و این که ازین "برادران جاسوس" زیاد دارن اینجا و اونجا. البته نمی گم که ندارن، دارن اما با این شگرد کهنه می خواست جو بی اعتمادی رو که سی سال پیش، استاد اعظمش در دوران طلائیش بنیان گذاشته بود، دامن بزنه. سی و دو سال اینکار رو کردین و حکومت وحشت رو برقرار کردین، بازم ملت اومدن تو خیابون! رو این دام بر مرغ دگر نه!

و کلام آخر امروز این که شنیدم چاوز از قذافی حمایت کرده! باید بگم که چاوز شرمی ست بر چهره ی چپ مستقل و آزادیخواه. از همه ی دوستان تقاضا می کنم نامه ی اعتراضیه ای به سفارت ونزوئلا در محل اقامت خودشون بنویسن و اینگونه اقدامات احمقانه رو نکوهش کنن. دمکراسی و سوسیلیسم دو بال آزادیخواهی اند، آزادی بدون سوسیالیسم به تفاوت طبقاتی و سوسیالیسم بدون دمکراسی به اختناق و دیکتاتوری ختم می شه!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد